meghraz

meghraz

۱۳۹۳ بهمن ۲۴, جمعه

۴۸: رسم بازی

اگر آغازی وجود داشت در تاس نهان بود. برای من ۱ و ۲  و برای او جفت شیش.
بازی همیشه ساده بود. وقتی دل ها برای اوست.
رخ دیوانه هم نشینش٬ همسایه ی وزرا.
پی خانه اش مملو از اجساد سربازانم و دیوار اتاقش تزیین شده از جمجمه ی پادشاهانم...
و من به گشنیز های کاشته شده ام امید بستم. شاید آنها را بچیند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر