meghraz

meghraz

۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه

۴۴: تصمیم با تو!

بگذار مثل راننده تاکسی حرف بزنم . بگذار جلوی آینه به ایستم و به آنها بگویم« داری با من حرف می زنی» . بگذار قلمم را زمین بگذارم اسلحه را بردارم و آنها را بکشم. بگذار این صدایم در درون خفه نشود. بگذار دردم با دود درمان نشود. بگذار این نسخه ها ی پیچیده شده عرضه شود هرچند میدانی و میدانم که دوایش التیام نمی بخشد. بگذار دیوار سکوت را بشکنم و و با خشمم دیواری بلند تر بسازم. بگذار بدانند اینجا مردی ایستاده است که می خواهد جلوی این کثافت کاری هارا بگیرد.
بگذار... بمیرم!

۱۳۹۳ آبان ۲۰, سه‌شنبه

۴۳: سوخته ها تنها اند

سوخته ها تنها اند تا آنجا که گندش در بیاید تا شورش کنند، برخیزند تا حق خودشان را پس بگیرند و در راهش دوباره بسوزند...
آنها از نگاه دیگران اهمیتی ندارند. بی ارزش، بی تاثیر، خنثی و شکست خورده....
ادعایی می کنند اما اولین نفری که ردش می کند خودشان هستند. شکنجه می کنند خود را  با زغال های اطرافشان. زغال های کسی چند ساعت پیش مثل آنها بود همان ناله را می کرد و همان حرفا را میزد اما حال اثری از آن نیست و آنقدر احمق اند که از آنها درس بگیرند روی خاکسترشان لم داده اند و امید آتش زیر آن دارند که با یک لگد از بین می رود! و این پایان انقلاب سوخته های تنهاست!