meghraz

meghraz

۱۳۹۴ تیر ۹, سه‌شنبه

۶۲: صدای تنهایی

تق تق . صدای چکش... بر روی چی؟! شاید صدایی...
- سلام.
-سلام
- سر دردت خوب شد؟!
قیژژ قیژژ صدای اَره !
- مگه برای تو فرقی هم می کنه؟
- چیه ؟! می خوایی این آخرین لحظاتو هم به گند بکشی؟! اومدم چنتا از وسایلامو ببرم
- گاهی فکر می کنم رابطه ی ما اینقدر معمولی بود که ما هم باهاش معمولی شدیم شاید تو از اولش هم معمولی ولی من....
- بععله . تو از اولش مشکل داشتی با من با اطرافیانت و با خودت این اسمش خاص بودن نیست.
- من نگفتم خاصم فقط گفتم معمولی نیستم.
- سر در نمی یارم . هیچ وقت از حرفات سر در نیاوردم.
- باوشه
- هه همون «باوشه» ی لعنتی. می دونی چقد از این کلمه متنفر بودم؟!
- نه
- چیه دنبای چی میگردی؟! سیگار؟ روی میز آشپزخونه بود! گند زدی به زندگیمون.
-بلی
- حماقت بود. رابطه با یک انسان بی مسئولیت و  .... بی خیال حماقت بود.
- اوهوم
چیک چیک صدای فندک!
- نامه ی دادگاه برات میاد. امیدوارم بیایی و سر حرفت هم باشی‌
- یک قصه ی معمولی یک امیدواری معمولی یک سیگار معمولی.. هه! همه چی معمولی شد در یک چشم به هم زدن!
- تو دیوانه ای!
- و همون «دیوانه» ی لعنتی؟! میدونستی من چقدم از این کلمه خوشم میاد؟!
- آره قبلا گفته بودی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر