meghraz

meghraz

۱۳۹۳ آذر ۲۰, پنجشنبه

۴۶: دَوَران زندگی

من مگس ام... میگردم... من گردم... می گردم
من دودم‌‌‌... محو می شوم... من چوبم... می سوزم
من عملی ام که در عمل انجام شده قرار گرفت...
من خاکی ام که جلوی فرسایش زمین را گرفت..
من فراری ام که کسی آن را نکرد...
من قراری ام که گذاشته نشد...
من ابری ام گریه نکرد...
من بازنده ای ام که هیچوقت بازی نکرد...
من سازه ای ام ساخته نشد...
من نوزادی ام  که متولد نشد...
من مرده ای ام که دفن نشد...
من زنی ام که باکره ماند...
من مردی ام که آرزویش برای تمام فصول بودن بود...
من شوخی ام که جدی گرفته شد...
من آنقدر می گردم تا به خاکی برسم... روزی گریه می کنم... دوباره متولد می شوم. رشد می کنم. تکثیر می یابم... خرگوشی در حال فرار کردن مرا له می کند. عاشقی بعد از قرارش مرا می کند. زنی مرا در لب پنجره ی خانه اش میکارد. مردی مرا میبیند...عاشق زن میشود و من میپوسم...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر